سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----24373---
بازدید امروز: ----10-----
بازدید دیروز: ----9-----
عاشقانه ..

 

نویسنده: مسعود
چهارشنبه 87/2/18 ساعت 3:28 عصر

گفتم مرو ای بودمن  ای تارمن ای پودمن

اتش مشو دودم مکن  اینگونه نابودم مکن

عشق تو شود پایان من اغاز من

بندی کشدم بازم مکن  دیوانه ام نازم مکن

غافل مشو از یاد من بشنو تو هم فریاد من

اینگونه نا شادم مکن پربسته ازادم مکن

اخر تو هستی جان من پیمان من ایمان من

دیگر پریشانم مکن روبه رقیبانم مکن

ای عشق اتشزای من سرمایه سودای من

از عالمی پرواز مکن عاشق شدیحاشا مکن 

اخر بگو ای شور و شر در قلب تودارد اثر

با بوسه ای همچون شکر گفت:

 بی وفا مرو دیگر 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مسعود
سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:35 عصر

پاییز است...

بغض آسمان می ترکد...

فرشته ها می گریند...

کسی چه می داند...

 

آن که می گوید دوستت دارم

خنیاگر غمگینی ست

که آوازش را از دست داده است.

ای کاش عشق را

زبان سخن بود...

هزار کاکلی شاد

در چشمان توست

هزار قناری خاموش

در گلوی من.

عشق را

ای کاش زبان سخن بود...

آن که می گوید دوستت دارم

دل اندوهگین شبی ست

که مهتابش را می جوید.

ای کاش عشق را

زبان سخن بود...

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره ی گریان

در تمنای من.

عشق را

ای کاش زبان سخن بود...

شاید برای تنهایی من یا غریبی تو...

می خوام از تنهایی یه ادم بگم

 

از بیچارگی یه کس بگم

 

گویم از تک تک انسان ها

 

گویم از سخنان یک عاشق دلباخته

 

شکست این دل به هر گونه که به اندیشی

 

چه می شود اگه اون تا اخرش می موند

 

ای عشق ای عشق

 

چی می شود همه اینگونه همدیگرو تنها نمی ذاشتند

 

به یک بهانه ای کوچک

 

رودی در این دل نهادم که هر کس تشنه عشق است

 

بیایدو سیراب شود 

 

هر کسی می امد به یک بهانه خاص وقتی که سیراب می شود

 

پا به فرار می ذاشت

 

دوباره که تشنه تر می شود

 

می آمد

 

یکی آمد که خیلی تشنه بود

 

هر چی می نوشید تشنگیش بر طرف نمی شود

 

انقدر در دلم لانه ای باز کرده بود

 

که هیچ گاه نمی خواستم که برود

 

نمی دانم چه شد وقتی که سیراب از عشق شد

 

آن هم پا به فرار گذاشت

 

باز من و ماندم با تنهایی  ........

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مسعود
سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:33 عصر

هر وقت خواستی بدونی کسی دوست داره تو چشاش

زل بزن تا عشقو تو چشاش ببینی...اگه نگات کرد

عاشقته...اگه خجالت کشید برات میمیره...اگه سرشو

انداخت پائین و یه لحظه رفت تو فکر بدون که بدون تو

میمیره.......میدونم الان رفتی تو فکر زندگی اجبار

است...مرگ انتظار است...عشق یک بار است...فکر

تو تکرار است...جدائی دشوار است...کاش گناهی کنم

که مجازاتش تبعید به قلب تو باشد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مسعود
سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:32 عصر

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

 مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

بگو معنی تمرین چیست ؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

بریدن از خودم را ؟

مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ..

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم

همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد

 تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند

 نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...

هوای سرد اینجا رو دوست ندارم

 مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مسعود
سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:31 عصر

هرگز تو را فرموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری

 

و هرگز از تو رنجور نخواهم شد

 

چرا که تو را دوست دارم

 

دیوانه وار عاشقت شدم

 

چرا که مهربانی را در وجودت دیدم

 

با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی

 

و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم 

 

نه تو از عشق من دست میکشی

 

و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود
سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر با مژگانت اشاره ای کنی فرسنگها راه خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است
و قلبم در آرزوی تو می سوزد
آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی
خورشید وجودت پنهان می گردد
و ابرهای غم و اندوه مرا در بر می گیرند
و به دنیای غریبی می برند
همیشه در قلبم حضور داری
و عشقت زندگی ام را گل باران کرده است
تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز به دنبالت طی کرده ام

محبوبم همیشه به انتظار

بازگشتت خواهم ماند


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مسعود
سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:30 عصر

اگه بگى دوستم دارى  

             تا آسمون پر مى گیرم

                زندگى گذشتم رو، دوباره از سر مى گیرم        

اگه بگى دوستم دارى

          مى میرم و زنده مى شم

             روشن تر از روز خدا ،خورشید تابنده مى شم

اگه بگى به غیر من

             کسى تو دنیا ندارى

               رو گفته هاى  این و اون   از ته دل پا  بزارى

من هم برات فدا مى شم

              گریه بى صدا مى شم

                           اگه بگى یار منى

                                   همدم و غمخوار منى

من هم برات یار مى شم

             یار وفادار مى شم!...


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مسعود
سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:27 عصر


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • جمله ی معروف ویلیام شکسپیر
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •